سروشاي من
عزيز دلم دختر ناز من رو خدا بهم هديه داد . اينو درست زماني با تمام وجودم حس كردم كه سروشا به دنيا اومد و دكتر گذاشتش روي سينم . آه ه ه ... . زيباترين لحظه زندگيم . مثل يه معجزه مثل اينكه در بهشت به روت باز بشه . از همسر تشكر كردم بخاطر سروشا و از دخترم تشكر ميكنم بخاطر حس مادري . چه روزا و شبايي رو كه با هم تا اينجا نگذرونديم ماماني . چه شبايي كه تو بغل هم نبوديم تو و من ، وقتي همه شهر تو خواب بود . وقتي تو خواب ، شير ميخوردي و دستت گرمت رو رو بدن مامان حركت ميدي و ناز ميكني . وقتي كف دستت به صورت مامان ميرسه بوسيدن كف دست كوچولوت منو به عرش ميرسونه . يادمه ماههاي اول قبل اتمام مرخصيم وقتي تو اغوشم موقع شير خورد...
نویسنده :
ليلا
9:57